بچه که بودم، یکی از تفریحات من و بچههای محل، دویدن زیر باران در کوچههای خاکی محلهمان بود. دوستش داشتم، حتی زمانی که خاک های محلهمان از نم باران به گل مینشست و گاهی تا زانو گِلی میشدیم. کوچهمان هنوز جوی آب نداشت، آب هم نداشتیم، پسرها دنبال تانکرهای آب میدویدند، تفریحات آن موقع عجیب بود، اما کوچههایمان تمیز بود و با همسایهها مشارکت زیادی داشتیم. مردها برای پر کردن آب تانکر و گاهی اوقات آب بیشتر گرفتن و زنها برای تمیزکردن کوچه خاکی.
بزرگتر که شدم، از جمله برنامههای ترک نشدهام، پیاده روی زیر نم باران، در خیابانهای محلهمان بود. آسفالتهای خیابان های محلهمان، که وقتی باران رویش سرازیر میشد، تلفیقی از بوی باران و قیرهای تازه، فضا را عجیب شاعرانه میکرد. در آن فضا بعضی زنهای محله به بهانهی جارو کردن جویهای آب که هر روز صبح تمیز میکردند، جارو به دست میآمدند زیر باران و مردها باران که تمام میشد، تازه یادشان میافتاد که زبالهها را باید جلوی در بگذارند، میآمدند و بوی تازگی هوا را با بوی زبالهها مخلوط میکردند و معجون عجیبی میشد پس از باران!
آن موقع کارگران شهرداری با ماشین زباله جمع کنشان، ساعت 9 به بعد میآمدند و اگر آخر ماه، ماهیانه نمیدادیم، دیگر سطل آشغالمان را هم نمیدیدیم. میانداختند داخل ماشین، قاطی آشغالها و دیگر سطلها! و کوچههایمان شبهای آخر ماه به خاطر گرفتن ماهیانه، تمیزتر از همیشه بود.
اما الان چندسالی است که باران روی آسفالتهای تازه، صندلیهای سنگی، چراغهای لوکس و زیبا که فضای دونفره را به تصویر میکشد، میبارد. کارگران شهرداری، جویهای آب را همیشه جارو میکنند و زبالهها سر خیابان در سطلها جای میگیرد و اگر جلوی خانهای، جوی آب گرفته باشد، نه برای صاحبخانه مهم است و نه برای همسایهها، آنقدر خواهد ماند که کارگرشهرداری گذرش بیفتد، ببیند و راه را باز کند. کسی حس نمیکند که شاید کیسه زبالهاش باز شده و تا چندقدمیاش زبالهها به زمین ریخته! چه اهمیتی دارد؟ کارگر شهرداری تمیز میکند! بچههایی که با شادی و شوق از مدرسه میآیند و زبالههای میانوعدههای خود را، کنار دست والدینشان، در خیابان میریزند به خیال آنکه اینها مسئول ریختن زبالهاند و کارگران شهرداری مسئول جمع کردندش! که جمع هم میکنند، تمیز هم میکنند، خیلی سریع و زود.
اما من همان کودک کوچههای خاکی هستم که از این مکانیزه شدنمان دلگیرم! این بیتفاوتی را که میبینم، با خودم فکر میکنم که نکند ما فراموش کردهایم که در تمیزی شهر سهم داریم؟ یا نکند این تکلیف از روی دوش ما ساقط شده است و من بیخبرم؟ و مدتهاست که شعار «شهرما خانهی ما» که به طنز میگفتیم«شهرداری صاحبخانهی ما» به گوشم غریبه شده است!
دستم به کیبورد است که به ذهنم میرسد:«أَ یَحْسَبُ اْلإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدًی؛ آیا انسان پندارد که آزاد و رها و بی مسئولیت است؟» (36/قیامت)
نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/10/15 - 2:1 ص : : : نظر